آموزش کتاب ۵۰۴ واژه ی ضروری  درس 26  |  آموزش زبان انگلیسی

آموزش کتاب ۵۰۴ واژه ی ضروری درس 26 | آموزش زبان انگلیسی

دوستان برای دانلود کردن فایل پی دی اف کتاب ۵۰۴ لغت ضروری به کانال تلگرام یک زبان مراجعه کنید https://t.me/yek_zaban1 متن انگلیسی کتاب : Some Tall Tales Do you think it is possible to defeat an opponent so fierce* that a glance* at her turns one to stone? This was the fate of anyone who looked upon the Medusa, a dreaded* monster whose hair was made of hissing serpents. The brave Perseus undertook to fight the Medusa, but he was compelled to do battle in a most awkward manner. To help Perseus in his venture, the goddess Minerva had lent him her bright shield, and the god Mercury had given him winged shoes. Cautiously he approached the awesome monster. Using the image of the Medusa in his shield as a guide, he succeeded in cutting off her head and fixing it to the center of Minerva's shield. Perseus then flew to the realm of King Atlas whose chief pride was his garden filled with golden fruit. Thirsty and near collapse,* he pleaded with the king for water to quench his thirst and for a place to rest. But Atlas feared that he would be betrayed into losing his golden apples. He uttered just one word, "Begone!" Perseus, finding that he could not pacify Atlas, responded by beckoning him to look upon Medusa's head. Atlas was changed immediately into stone. His head and hair became forests, his body increased in bulk and became cliffs, and the gods ruled that the heaven with all its stars should rest upon his shoulders. Can there be a worse calamity* than that which befell Atlas چند داستان بلند آیا ممکن است یک حریف به اندازه‌ای شرس باشد که حتی یک نگاه به او، انسان را به سنگ تبدیل کند؟ این سرنوشت هر کسی بود که به مدوزا نگاه کرد، هیولایی وحشتناک که موهایش از مارهای شیرین می‌پیچید. شجاع پرسئوس قرار بود با مدوزا مبارزه کند، اما مجبور شد به یک شکل بسیار عجیب با او جنگ کند. برای کمک به پرسئوس در این ماجرا، دیانا (مینروا) سپر درخشان خود را به او قرض داد و مرکوریوس (هرمس) کفش‌های بالدار به او هدیه داد. با احتیاط، به نزدیک هیولای وحشتناک نزدیک شد. با استفاده از تصویر مدوزا در سپرش به عنوان راهنما، موفق شد سر او را ببرد و به وسط سپر دیانا بچسباند. پس از آن، پرسئوس به سرزمین پادشاه آتلاس پرواز کرد که بزرگترین مغروری او باغی بود که پر از میوه‌های طلا بود. تشنه و نزدیک فروپاشی، از پادشاه خواست آبی برای خشک کردن تشنگی و مکانی برای استراحت داشته باشد. اما آتلاس می‌ترسید که ممکن است به خاطر از دست دادن سیب‌های طلاییش خیانت شود. فقط یک کلمه بیان کرد: "از اینجا برو!" پرسئوس، متوجه شده که نمی‌تواند آتلاس را مهار کند، به جواب او با نگاه به سر مدوزا پرداخت. آتلاس فوراً به سنگ تبدیل شد. سر و موهایش به جنگل‌ها تبدیل شدند، بدنش افزایش یافت و به صخره‌ها تبدیل شد و خدایان حکم کردند که آسمان به همراه تمام ستاره‌هایش بر شانه‌هایش استراحت کند. آیا می‌تواند بلایی بدتر از آن باشد که آتلاس را فرا رسید؟